۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

آیا شخصیتی نابالغ می تواند مدافع حقوق بشر باشد؟

در آغاز تعریفی از شخصیت بالغ ارائه می‌کنم که نگارنده و خواننده مطلب هر دو تعریف یکسانی از این واژه داشته باشند و پس از آن به بسط و گسترش مبحث می‌پردازم.

واژه «شخصیت بالغ»، یکی از واژه‌های کلیدی موجود در نظریه‌ی « تحلیل روابط متقابل» است. تحلیل رفتار متقابل یک تئوری روان‌شناسی است که توسط دکتر اریک برن در سال1950  میلادی ارائه شد و به لحاظ کاربرد در حل مشکلات احساسی و رفتاری، مورد قبول جامعه روان‌شناسی قرار گرفت  و تدریجاً در زمینه‌های مشاوره، روانکاوی، گروه‌درمانی، مدیریت، جامعه‌شناسی و توسعه سازمانی و آموزش، نظریه‌های جدیدی ارایه نمود و گسترش پیدا کرد. این نظریه در هر جایی که انسان‌ها حضور داشته و با یکدیگر رابطه برقرار می‌کنند، کاربرد عملی دارد.

اریک برن» معتقد است که شخصیت هر انسان شامل سه حالت است. هرکدام از این حالات یک نظام کامل از احساسات، افکار و رفتارهایی است که ما با استفاده از آن‌ها واکنش نشان می‌دهیم.  این سه حالت عبارتند از «کودک»، «والد» و «بالغ».

کودک
به آن دسته از رفتار ها، افکار و احساسات انسان گفته می‌شود که به نوعی تکرار رفتارها و بازخوردهای دوران کودکی است. مثلن زمانی که با شنیدن خبری خوشایند بالا و پایین می‌پریم، بخش «کودک» شخصیتمان است که واکنش نشان می‌دهد.

والد

به آن دسته از رفتارها، افکار و احساسات انسان گفته می‌شود که به دلیل تقلید ناخودآگاه از کارهایی که پدر و مادر انجام می دادند و یا برداشت ما از رفتار آنها، ابراز می‌شود. مانند امر و نهی کردن به سایرین.

بالغ

به آن دسته از رفتارها، افکار و احساسات انسان گفته می‌شود که شبیه پردازش کامپیوتری است و پاسخ ما به اتفاقات حال حاضر است. بالغ مجموعه آن دسته از رفتارهایی است که به صورت خودآگاه یاد می‌گیریم و تجربه می‌کنیم.


 هر سه وجه نام‌ برده شده در شخصیت همه انسان‌ها وجود دارد اما تقویت بالغ یکی از اهداف  مهم تحلیل رفتار متقابل است.

افرادی که در زندگی به خودشکوفایی می‌رسند، دارای بالغ قوی هستند. مهمترین ویژگی این افراد آن است کنترل عواطف و احساسات خود را همچون: غم و شادی، خشم، نفرت و عطوفت و ... در اختیار دارند. این افراد به اصول اخلاقی پایبند هستند، طالب صلح و آرامش هستند، به این درک رسیده‌اند که رفتار فرد، خودِ فرد نیست و هنگام نقد، رفتار فرد را نقد می‌کنند نه تمامیت وجود او را. آنها به خود و دیگران اجازه‌ی اشتباه کردن می‌دهند. یک مسئله یا مشکل یک‌بار در زندگی‌شان رخ می‌دهد و پس از حل و فصل دیگر تکرار نمی‌شود. هسته مرکزی شخصیت خود را به خوبی می‌شناسند و خود تعیین می‌کنند که سایرین  تا چه اندازه اجازه نزدیک شدن به این هسته مرکزی را دارند. از سوی دیگر به حدومرزهای سایرین نیز احترام می‌گذارند حتی اگر این افراد همسر و یا فرزندشان باشد.

این افراد اهل قضاوت کردن و پیشداوری نیستند و پیشداوری و قضاوت دیگران نیز تاثیری در سبک زندگی و اهدافشان ندارد. اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود را به خوبی می‌شناسند. ضعف های خود را شناسایی می‌کنند و در جهت رفع آن برمی‌آیند. کمال‌طلب نیستند و واقع‌بینانه اهداف خود را دنبال می‌کنند. خود را صاحب حق و محق می دانند و به حقوق همه موجودات زنده احترام می‌گذارند.

بالغ شدن چه مشکل!

تقویت شخصیت بالغ کار آسانی نیست و مستلزم کسب آگاهی و دانش ِ زندگی، تلاش برای شناسایی خود و در موارد بسیاری بهره‌گیری از دانش و تخصص مشاور و روانشناس است.

اگرچه ایده‌ال آن است که همه افراد وجه بالغ شخصیتشان را تقویت کنند، اما این کار برای بعضی افراد به لحاظ نقش و جایگاهی که دارند الزامی‌ست چرا که آنان می‌بایست به لحاظ عاطفی و روانی بالغ باشند.

چنانچه می‌دانید در رشته پزشکی فرد پس از اتمام تحصیلات موظف است پایبندی به سوگندنامه‌ی پزشکی را اعلام کند و در صورت عدم پایبندی  به آن، مجازات خواهد شد. روانشناس و مشاور نیز می‌بایست اصولی را رعایت کنند که شرط لازم برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان درمانگر است. اصولی همچون رازداری، همدلی، احترام به مراجع و... که دقیقن همان ویژگی هایی است که راجع به شخصیت بالغ برشمرده شد. این امر راجع به مددکاران و پرستاران و مشاوران حقوقی نیز، اگرچه با کمی تفاوت، وجود داشته و دارای اهمیت است.

این یعنی اینکه سوگندنامه بقراط، اصول اخلاقی مطرح شده توسط انجمن روانشناسان آمریکا(A.P.A)، و سایر اصول و قوانینی از این دست، افرادی که وارد این مشاغل و نقش‌ها می‌شوند را موظف می سازد که در نقش و حرفه‌ی خود شخصیت بالغ قوی داشته باشند و اگر چنین نباشند آنان را وادار به پاسخگویی خواهد ساخت و در مواردی نیز مجازات ‌هایی در انتظارشان خواهد بود.

مثالی می‌زنم: مشاوری را در نظر بگیرید که مراجع او، مردی‌ست که به دختر نوجوان خود تجاوز کرده است و حال با همسرش نزد او آمده‌اند تا مشاوره بگیرند. یک روانشناس بالغ در مقابل این مراجع چهره در هم نمی‌کشد و یا واکنشی مبنی بر خشم و نفرت و یا حیرت‌زدگی نشان نمی‌دهد چرا که 1- نیک می‌داند رفتار فرد جدا از خود فرد است و 2- هدف خود را می‌شناسد و می‌داند نمی‌توان از کسی نفرت داشت و بعد به او کمک کرد.

و یا اینکه مثلن پزشک می باید رازداری حرفه‌ای داشته باشد و حق ندارد بدون اجازه‌ی بیمار خود اسراری که بیمار با او مطرح کرده است را با کسی در میان بگذارد. این امر در مورد روانشناسان و روان‌پزشکان نیز صادق است. و چنانچه فردی به این اصول پایبند نباشد، مجازات می‌شود تا جایی که ممکن است مجوز شغلی خود را نیز از دست بدهد.

ویژگی‌های شخصیتی مدافع حقوق بشر


در اینجا نیز می‌بایست با تعریفی از «حقوق بشر» به توافق برسیم.

لازمۀ حقوق بشر، دارا بودن سه کیفیت مرتبط است: این حقوق باید طبیعی (ذاتی انسان ها)، برابر (یکسان برای همه)، و جهان شمول (قابل اجرا درهر جا) باشند. همۀ افراد بشر در هر جایی از جهان باید به دلیل انسان بودن خود، به طور برابر از این حقوق بهره‌مند باشند. با این حال، حقوق بشر زمانی معنای اصلی خود را می یابد که دارای محتوای سیاسی گردد. این حقوق در رابطه با طبیعت به انسان تعلق نمی گیرد؛ بلکه حقوق بشر در درون جوامع جای دارد. قوانین غیر دینی و قوانین اساسی (هرچند ما گاهی این حقوق را «مقدس» می خوانیم) متضمن  این حقوق هستند، و لازمۀ آنها مشارکت فعال بهره مندان از این حقوق است. این حقوق اعطا کردنی نیست، بلکه گرفتنی است.*

مدافع حقوق بشر کیست؟

عام ترین و در عین حال کامل ترین تعریفی که تاکنون از مدافعان حقوق بشر ارایه شده، تعریفی است که کمیساریای عالی حقوق بشر در جزوه‌ای با عنوان «مدافعان حقوق بشر چه کسانی هستند»، در روز جهانی حقوق بشر منتشر کرد. طبق این تعریف، همه کسانی که به طور فردی یا گروهی در حمایت و بهبود حقوق بشر گام  بر‌می دارند، مدافع حقوق بشر محسوب می شوند.

براساس این تعریف، همه کسانی که در حمایت از حقوق زنان، کودکان، محیط زیست، اقلیتهای قومی، جنسیتی، نژادی و .... فعالیت می کنند و یا برای کاهش نقض حقوق بشر و رعایت کرامت انسانها تلاش می کنند، مدافع حقوق بشر محسوب می شوند.

سوالی که مطرح می‌شود و باید مورد توجه قرارگیرد این است که برای یک مدافع حقوق بشر داشتن چه ویژگی‌هایی الزامی‌ست؟ به عبارتی آیا لازم است مدافع حقوق بشر نیز مانند روان‌شناس، پزشک، مددکار،و...  بخش «بالغ» شخصیتش قوی باشد؟ آیا کسی که در پی بهبود بخشیدن به شرایط و وضعیت زنان، کودکان، مهاجران،تن فروشان، همجنسگرایان، و... است، موظف است برون ریزی احساسی خودرا در مواجه با نقض حقوق آنان مهار کند؟ چگونه یک مدافع حقوق بشر می‌تواند مانع از تاثیرو دخالت مسائل و مشکلات فردی خود، در فعالیتهای حقوق بشری خود شود؟ آیا کسی که وجودش سرشار از تاثیرات مسائل و مشکلات تلمبار شده و حل نشده است می‌تواند ناخودآگاه خود را در مواجهه با مسائل کاری بعضن پیچیده و مشکل مهار کند؟

آنچه واضح و مبرهن است، این است که مدافع حقوق بشر یک انسان است با تمامی ویژگی ‌ها، مسائل و مشکلات سایر انسانها. او ممکن است دوران کودکی دشواری را گذرانده باشد، در کودکی مورد آزار و یا تجاوز جنسی قرار گرفته باشد، تنبیه فیزیکی شده باشد، فرزند طلاق باشد، طلاق گرفته باشد و...

نگارنده بر این اعتقاد است که یک مدافع حقوق بشر، حتمن و باید به لحاظ شخصیتی بالغ باشد، او می‌بایست قبل از پذیرفتن این نقش مسائل و مشکلات فردی خود را حل و فصل کرده و از آن گذشته باشد. چرا که فرد نابالغی که توانایی مهار کردن احساسات و عواطف خود را ندارد، سرشار از مشکلات و تناقضات حل نشده است، ادبیات گفتاریش پر است از بایدها و نبایدها. عرصه اقتصادی و درآمد‌زایی برایش فاقد اهمیت است، دچار حس خودبرتر بینی است و باورهای مسموم فراوان دارد، هنر گوش دادن ِ فعال را نمی‌شناسد و ... نمی‌تواند،حتی اگر بخواهد نیز باری را از روی دوش بشری بردارد و مانع از ضایع شدن حقوق فردی دیگر شود.

این گونه است که می‌بینیم افرادی را که ادعای نوعدوستی و صلح طلبی و شوق رسیدن به دنیایی آرام و برابر دارند، اما به صورت خودآگاه و ناخودآگاه نفرت و خشونت می‌پراکنند. به جای نقد گفتار و رفتار هویت افراد را تخریب می‌کنند، خود را دانای کل می‌پندارند و دائم در حال پیچیدن نسخه هستند. اینان در واقع کسانی هستند که خود و ضعف‌ها و مشکلات شخصیتی خود را در پس مشکلات مردم و عناوین دیگر پنهان می‌کنند. به عبارتی سوراخ سنبه‌ها و چاله های وجود خود را با هر وسیله ای می‌پوشانند تا خود را فراموش کنند و اینگونه است که شاید ناخواسته هر لحظه نقابی عوض می‌کنند تا جایی که خود نیز دروغ بزرگ خویش را باور می‌کنند.

قدرمسلم اینکه ما کاملن انسان هستیم و نه انسان ِ کامل. اجازه داریم در جریان زندگی اشتباه کنیم، شکست بخوریم، پیروز شویم و بیاموزیم. ایده‌ال آن است که هیچ انسانی رشد فردی و خودشناسی را بی‌اهمیت نشمارد، اما این امر درمورد افرادی که می‌خواهند شرایطی را بهبود بخشند و در راستای کمک به دیگران گام بردارند، الزامی‌ست. باشد که نقش خویش را آگاهانه انتخاب کنیم و از آن سنگری برای پوشاندن ضعف‌های خود نسازیم. اهداف خود را بشناسیم و در جهت رفع مشکلات و تناقضات و ضعف‌های رفتاری خود برآییم؛ باورهای نادرست خود را شناسایی کنیم و در صدد اصلاح آن برآییم.

انجام این امر اگرچه دشوار اما کاملن امکان‌پذیر است. کافی‌ست بخواهیم و باور خود را راجع به زندگی فردی‌مان اصلاح کنیم. یکی از خواص مشخصه جامعه ما این است که اکثر افراد می‌خواهند مواظبت از دیگری را به عهده بگیرند. باید مراقب باشیم، فعالیت هایی که انجام می‌دهیم، برای فرار از خودمان نباشد. از سفر به درون خویش نهراسیم. این احساس که به خود حق بدهیم، سهمی از زندگی را فقط برای خود برداریم بدون اینکه احساس گناه کنیم، برای بسیاری از افراد تقریبن محال است.به همین دلیل ترجیح می‌دهیم خواسته‌ها، نیازها و ضعف‌هایمان را نادیده بگیریم و این درحالی‌ست که حتی اگر بخواهیم نیز نمی‌توانیم اثرات این انکار را از سایر زوایای زندگی‌مان پاک کنیم. وقتی به خود حق بدهیم و بپذیریم حق داریم از مواهب زندگی به تمامی برخوردار شویم، آنگاه برای بهبود زندگی فردی و دستیابی به بلوغ روانی تلاش می‌کنیم و آنگاه به خودی خود شاهد تاثیر آن بر زندگی اجتماعی خود و جامعه هستیم. باور کنیم از هیچ نمی‌توان بخشید. باور کنیم صدای عملمان بسیار بلندتر از صدای حرفمان است.



*هانت، لین. (2007). ابداع حقوق بشر

هیچ نظری موجود نیست: