واژه «بلوغ» طبق تعریف لغت نامه Webster's New World به معنای رسیده یا کاملاً رشد یافته بودن، کاملاً توسعه یافته، کامل یا آماده بودن و شایسته شدن است.
بلوغ عاطفی
عواطف به آن دسته از رفتارهایی گفته میشود که با حالات خوشایند یا ناخوشایند همراه است؛ مانند غم، شادی، ترس، محبت، نفرت، خشم و .... این رفتارها به تدریج در انسان تغییر مییابد و تکامل پیدا میکند که این تغییر و تکامل عاطفی را «بلوغ عاطفی» مینامند.در هر مرحله از بلوغ عاطفی شخص قادر میشود هماهنگی و تعادل بیشتری در بروز رفتارهای عاطفی خود بدست آورد.
دانیل گلمن معتقد است مهارت های عاطفی، عواملی همچون خودآگاهی،تشخیص،ابراز و مهار احساسات، کنترل تکانه و به تأخیر انداختن کامیابی، کنار آمدن با فشار روحی و اضطراب را شامل میشود.
ویژگیهای بلوغ عاطفی:
1- توانایی عشق ورزیدن و مورد عشق و دوست داشته شدن قرارگرفتن: یک فرد بالغ میتواند ابراز عشق کند وابراز عشق دیگرانی که عاشق او هستند را بپذیرد و در این زمینه احساس امنیت میکند. یک فرد نابالغ بیش از حد لزوم نگران نشانههای «ضعف» است و در نشان دادن و پذیرش عشق مشکل دارد. خودمحوری در عدم بلوغ، پذیرش عشق را امکانپذیر میسازد، اما نمیتواند نیاز دیگران به دریافت عشق را تشخیص دهد؛ بهعبارتی افراد نابالغ عشق را می گیرند اما دهنده عشق نیستند.
2- توانایی مواجهه با واقعیت و برخورد با آن: فرد نابالغ از مواجهه با واقعیت اجتناب میکند. قبض های پرداخت نشده، مشکلات و مسایل بین فردی و در واقع هر مشکلی که مستلزم استحکام و قابلیت باشد، مورد اجتناب فرد نابالغ قرار میگیرند یا حتی توسط او انکار میشوند. افراد بالغ با اطلاع از این موضوع که سریعترین راه حل یک مسئله پرداختن فوری به آن است، مشتاقانه با واقعیت مواجه میشوند. سطح بلوغ افراد رابطه مستقیمی با درجه مواجهه، یا اجتناب آنها، از مشکلاتشان دارد. افراد بالغ با مشکلات خود مقابله میکنند اما افراد نابالغ از مشکلاتشان اجتناب میکنند.
3- علاقمندی به بخشش به میزان علاقمندی به دریافت کردن: احساس امنیت یک فرد بالغ به او اجازه میدهد نیازهای دیگران را در نظر بگیرد، و از منابع فردی خود؛ همچون پول، زمان یا تلاش برای ارتقای کیفیت زندگی افرادی که دوستشان دارد، صرف کند. عدم بلوغ با تمایل به بخشش، اما عدم تمایل به دریافت؛ یا تمایل به دریافت، اما عدم تمایل به بخشش نشان داده میشود.
4- ظرفیت ایجاد رابطه مثبت با تجارب زندگی: یک فرد بالغ تجارب زندگی را به عنوان تجارب آموزنده میبیند؛ وقتی این تجارب مثبت باشند فرد لذت میبرد و وقتی تجارب منفی هستند او مسئولیت آنها را می پذیرد و مطمئن است که می تواند از آنها برای بهبودی زندگی خود درس بگیرد. وقتی کارها رو به راه نیستند او به دنبال فرصتی برای موفق شدن میگردد.
5- توانایی فراگیری از تجربه: توانایی مواجهه با واقعیت و ایجاد رابطه مثبت با تجارب زندگی حاصل توانایی فراگیری از تجارب است. افراد نابالغ از تجربه، خواه مثبت یا منفی، درس نمی گیرند. افراد نابالغ به گونه ای عمل می کنند که گویا هیچ رابطه ای بین چگونگی عملکردشان و پیامدهای آن برایشان وجود ندارد. آنها تجارب خوب یا بد را ناشی از شانس یا سرنوشت می بینند. آنها مسئولیت فردی ِ اعمالشان را نمیپذیرند.
6- توانایی پذیرش شکست: وقتی امور آنگونه که پیشبینی شده بود پیش نمیروند، فرد نابالغ پاهایش را محکم میکوبد، نفس را حبس میکندو برای سرنوشت خود میگرید. بهعبارتی الگوهایی که فرد نابالغ برای حل مسائل خود از آنها استفاده میکند، الگوهای ایستا هستند. وی اگرچه به لحاظ سن عقلی بالغ است اما در هنگام مواجهه با مسائل و یا تغییرات ِ زندگیاش از مکانیسم دفاعی بازگشت استفاده میکند. الگوهاییهایی که فرد بالغ استفاده میکند، الگوهای پویا و راهیاب است. فرد بالغ توان خود را به کار میگیرد تا از راهکار مناسب برای حل مسائل زندگیاش استفاده کند. هنر ِ بزرگ ِ فرد بالغ توان سازگاری با تغییرات ِ زندگی است.
7- توانایی کنترل سازنده خصومت: فرد نابالغ وقتی شکست میخورد، به دنبال فردی برای سرزنش کردن میگردد. فرد نابالغ به مردم حمله میکند؛ فرد بالغ به مشکلات حمله میکند. فرد بالغ از عصبانیت خود به عنوان یک منبع انرژی استفاده می کند و وقتی شکست می خورد، تلاش خود را برای پیدا کردن راه حل هایی برای حل مشکلاتش دو چندان میکند. منبع کنترل فرد نابالغ بیرون از خود اوست و لذا برای توجیه شکستهایش متوسل به دلیلتراشی و مقصر جلوه دادن عوامل بیرونی میشود و نقش خود را نادیده میگیرد، اما منبع کنترل فرد بالغ درونیاست و وی پس از شکست نقش ِ خود را پررنگتر از سایر عوامل میداند و لذا در جهت رفع نقص برمیآید.
8- رهایی نسبی از نشانههای تنش: افراد نابالغ احساس رانده شدگی میکنند، از واقعیت اجتناب میکنند، در مورد زندگی بدبین هستند، به آسانی عصبانی می شوند، وقتی شکست می خورند به نزدیک ترین افراد به خود حمله میکنند. آنان دائماً نگران و مضطربند. راهکار فرد بالغ برای زندگی کردن او را آکنده از اطمینان به توانایی خود برای دستیابی به چیزی که از زندگی می خواهد، می کند.
شکل گیری و تمایز عواطف درکودکان
از نظرژان پیاژه روانشناس سویسی، از هنگام تولد تا یک ماهگی، عواطف صرفاً به شکل تمایز نیافته به چشم میخورند و اصولاً در ابتدای زندگی هیچ گونه «احساسات» واقعی یا واکنش های تمایز یافتهی عاطفی وجود ندارند. در طول مرحلهی حسی - حرکتی(2 سال اول زندگی)، احساسات تحول مییابند و در پایان این دوره، احساسات عاطفی کودکان نقش خود را در انتخاب اعمال، شروع میکنند. اولین احساسات عاطفی در طول مرحله پیش عملیاتی(6-2 سالگی)، بروز مینمایند. در طول مرحله عملیات عینی(11-6سالگی)، عواطف به میزانی از ثبات و همسانی میرسند که قبلاً فاقد آن بودهاند. در دوره نوجوانی از لحاظ عاطفی، ساختن مقیاسی از ارزشها به نوجوان اجازه میدهد تا از چرخه محدود محیط نزدیکش فراتر رود و هسته مرکزی شخصیت خود را شکل دهد. از دیدگاه پیاژه عوامل مهمی که نوجوان را شکل میدهند تحول عاطفی و شناختی است که در طول سالهای نوجوانی شکل میگیرد. او معتقد است که تحولات شناختی و عاطفی لازم و بهنجاری که در طول نوجوانی به وقوع میپیوندد، برای درک بسیاری از جنبه های رفتار نوجوان لازم است.
عواطف در دوران نوجوانی
نوجوانی سن کمال دوگانگی عاطفی و آشفتگی احساسات است. این خصوصیت، با موقعیت اجتماعی این دوره زندگی که عمیقاً مبهم و نامعین است وابسته است. «نوجوان» به کسی اطلاق میشود که نه دیگر کاملاً کودک است و نه هنوز کاملاً به قلمرو بزرگسالی پا نهاده است.
ماسن و همکاران (1982) سالهای بین 18-12 سالگی را سن «ناآرام» خواندهاند. زیرا افراد در این مرحله نه کودکند، نه کاملاً بزرگسال، و نه کلاً از خود مطئمن هستند. سلامت روانی و عقلی در نوجوان به سلامت عاطفی او بستگی دارد. زیرا نظر فرد در این دوره نسبت به خودش، دیگران، اوضاع اجتماعی و زندگی وبطورکلی از چگونگی رشد و تکامل عواطف وی متأثر می شود. به بیان دیگر باورهای هر فرد درباره خود و دیگران و مسایل اجتماعی به کیفیت عواطف او بستگی دارد. فردی که از رشد سالم عاطفی بهرهمند نباشد، واقع بین، نیکاندیش، درست کردار و در نتیجه فردی مفید و موثر در پیشرفت جامعه نخواهد بود. عواطف در روابط دانش آموز و معلم و روابط انسانی حاکم بر محیط مدرسه بسیار موثرند و چگونگی این روابط در امر تربیت- که نوعی تعامل میان دانش آموز و معلم میباشند- تأثیر مستقیم دارد. چگونگی وضعیت محیط عاطفی کلاس و مدرسه نیز در کیفیت تربیت موثر است ماسن و همکاران (1982) پیشرفتن به سوی استقلال را از تکالیف اصلی نوجوانان میدانند. اگر نوجوان نتواند تضاد بین تداوم احساس وابستگی و میل به استقلال را در خود حل کند دچار مشکلاتی خواهد شد.
عوامل موثر در عواطف نوجوان:
عواطف در نوجوانان - از لحاظ محرک و پاسخ - تحت تاثیر عوامل متعددی قراردارند:
1-تغییرات فیزیولوژیکی (درونی و بیرونی) 2-استعدادها و فعالیتهای ذهنی
3-معاشرت جنسی
4-روابط خانوادگی
5-ارزشها و معیارهای اجتماعی
6-احساسات دینی
7-نظارت و کنترل والدین
8-ناکامی در دستیابی به آرزوها و خواستهها
9-احساس بیکفایتی در برخورد با موقعیتهای جدید
10-انتظارات اجتماعی
11-سازگاری با محیطهای تازه
12-افت تحصیلی
13-تعارض با خانواده و دوستان
14-مسایل شغلی
مهمترین عواملی که باعث از بین رفتن تعادل عاطفی یا منع ارضای نیازهای عاطفی فرد میشوند عبارتند از:
1- بیمهری والدین: بی مهری و طرد فرزندان از طرف پدر و مادر به دو طریق صورت میگیرد. یکی بیاعتنایی به وجود فرزند، دیگری سختگیری و تعدی به کارها و فعالیت های او.
2- محبت بیش از اندازه والدین: محبت و حمایت افراطی از کودک ممکن است به سه شکل صورت گیرد:
- تماس بدنی بیش از حد مادر و کودک
- کودک و نابالغ نگاه داشتن فرزند
- جلوگیری از رشد و تکامل اجتماعی
3- مرگ یا جدایی والدین
4- مشاجرات خانوادگی
5- نامناسب بودن محیط مدرسه و نادیده گرفتهشدن عواطف دانشآموزان در مدرسه و توجه صرف به تحصیل
ادامه دارد...
این مطلب ابتدا در سایت گفتمان منتشرشده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر